ایدهی راسکولنیکف!
ایوان کارامازوف جملهای دارد که شاید بتوان گفت چکیده و اس اساس نوشتههای داستایفسکی است: «هماهنگی والا ارزش حتی یک قطره اشک کوچک یک کودک زجردیده را هم ندارد.» در تعریف این جمله شاید هیچ زمان نتوان چون داستایفسکی دنیایی مانند دنیای «برادران کارامازف» یا «جن زدهگان» یا «جنایت و مکافات» خلق کرد؛ و این فقط کار انسانی بزرگ چون خود اوست. داستایفسکی تمام دغدغهاش قائل شدن "حق" بود! آیا کسی حق دارد به نام آرمان و هدف والا (همان هماهنگی والا)، به نام جامعهی ناکجاآبادی و بهشتی خود اشکی از دیدگان کودکی، کسی، بینوایی یا حتی بانوایی جاری سازد؟
این روزها خیلی کسان در مورد ماجرای نه چندان نادر "فیتیله" که عادتی است جاری در مملکت اسلامیمان ـ که اهانت به دیگری باشد ـ سخن میرانند! اما دو چیز من را به رقم زدن این چند خط وا داشت: 1) یادداشت استاد "رضا بابایی" که درواقع جوابی است به یادداشت "سید حیدر بیات" در مورد «نژادپرستی کوررنگ»! 2) بعضی شعارهای سرداده شده در اعتراض به نژادپرستی.
در یادداشت بیات آمده است که «امروز همه رسانهها اعم از سایتها، شبکههای تلوزیونی و ماهوارهای، گروههای موجود در تلگرام و واتس اپ، نشریات و ... همچنین همه روشنفکران و فعالان سیاسی اعم از فعالان و روشنفکران دینی و غیر دینی که در مقابل اعتراضهای هموطنان ترکشان در محکومیت نژاد پرستی سکوت کردند، دچار نژاد پرستی کوررنگ شدهاند» و در پاسخ، استاد بابایی، از مثنوی شناسان بزرگ ایران، نوشتهاند: « برخی از هموطنان ترک، این روزها دیگران را سرزنش میکنند که چرا اعتراض نمیکنید، چرا سکوت کردهاید، چرا فلان شخصیت اعلامیه نمیدهد، چرا اصلاحطلبان به میدان نمیآیند، و خلاصه چرا ایران را کربلا نمیکنید. یکی از دوستان هم نوشته است: هر کس در این ماجرا سکوت کند، دچار نژادپرستی کوررنگ شده است.» و در ادامه نیز برای جلوگیری از چنین بیاخلاقیهایی راهکاری ارائه میدهند: «ایران اگر صد مسئلۀ مهم داشته باشد، یکی از آنها حقوق و احترام قومیتهاست. بزرگنمایی مسئلهای خاص، حل آن را آسانتر نمیکند. به جای دعوت از همگان و شخصیتهای سیاسی حاشیهنشین و محبوب برای اظهار نظر دربارۀ این مسئله، باید از ضرورت احزاب فعال و انجمنهای مردمنهاد (انجیاو) سخن گفت که این روزها، جای خالی آنها بهشدت احساس میشود.»
مسالهای که ذهن مرا درگیر میکند همان "حق" مورد اشارهی داستایفسکی است. آیا راسکولنیکف در «جنایت و مکافات» حق داشت پیرزن را به قتل برساند؟ اصلا چرا قتل؟! آیا راسکولنیکف حق داشت بهخاطر آرمان والای جامعهی متصور خویش حقی را پایمال کند؟ راسکولنیکف خونی را ریخته است که وجدانش ریختن آن را مجاز میداند! «ایدهی راسکولنیکف این است که شخصی خود را محق بداند تا انسان دیگری را در راه هدفی که خود میپندارد ارزشمند است به قتل برساند!»[1]
حال اگر کسی که مردم را محق میداند بخاطر حقوق بشر، حقوق قومیتها و اعتراض به یک توهین غیرقابل بخشش که از ناخودآگاه رنجور و راسیستی جامعه برمیخیزد، خود توهینی مشابه مرتکب شود، و مثلا در شعارهایی که علیه نژادپرستی سرمیدهد شعاری نژادپرستانه یا حاوی توهین بگنجاند، در گیر ایدهی راسکولنیکفی نشده است؟ و آیا کسی که بخاطر «صد مسئلۀ مهم»، اعتراضی را نادیده گرفته و آن را «بزرگنمایی» بخواند؛ دچار ایدهی راسکولنیکفی نشده است؟
- ۹۴/۰۸/۲۱